محسن نصیری(هامون)

من اهل اینجا نیستم....

محسن نصیری(هامون)

من اهل اینجا نیستم....

27 نوشته از محسن نصیری (هامون)

1.بازگو کردن کار گناه پیش دیگران چه برای اعتراف چه برای افتخار از خود آن گناه بدتر است

2.از دشمنان خود نترسید زیرا کسی که دشمنی می کند حتما احمق و نادان است کافیست شما دشمنی نکنید و دانا باشید همیشه دانا بر نادان پیروز است

3.انسان ها هرچه دانا تر باشند خوش اخلاق تر و سخاوتمند تر می شوند پس به کنش های بداخلاق ها و بی گذشت ها توجه نکنید که نادان هستند

4.اگر همه چیزت را فدای شرفت کردی بکن اما شرفت را فدای هیچ چیز نکن
شرف سرمایه ی انسان است

5.حتی اگر از بهترین کتاب ها چیزی خواندید یا از برترین انسان ها چیزی شنیدید اول فکر کنید،بسنجید و بعد بپذیرید

6.انسان بودن و انسان ماندن دشوار است اما ارزشش از این دشواری بیشتر است
برای خوب بودن کافیست خودتان باشید و نقش بازی نکنید
همه انسان ها دارای ذات خوبی هستند
شما خوب هستید و خوبی را دوست دارید این واقعیت و فطرت شماست

7.عمر ما میزان لحظه هایی است که عاشق بوده ایم و عشق ورزیدیم بقیه اش فقط رنج و عذاب است

8.خیلی حواسمان به کار هایمان باشد
ما نه تنها در برابر کنش های خود بلکه در برابر دیدگاه عمومی از انسانیت مسولیت داریم
خراب کردن چهره ی انسانیت پایمال کردن حقوق دیگران است

9.زندگی شاخه های درهم تر و خشک است
یادمان باشد نه تر ها را به جرم خشکی خشک ها سوزانیم
نه خیال تر ها خشک ها را در نگاه مان لطیف کند

10.ساختمان شخصیت انسان باید نمای زیبایی داشته باشد چه از درون و چه از برون همان گونه که آراستگی صورت و پوشاک بدون اخلاق و انسانیت ارزشی ندارد،ژنده پوشی و کثیفی هم توهین به انسانیت است

11.انسان هایی که به دیگران کمک می کنند برترین و بهترین انسان ها هستند
لیاقت کمک کردن به دیگران نصیب هر کسی نمی شود

12.ای کاش اندیشه ها و سرمایه هایی که در سالهای فراوان سنگ و نیزه را به صلاح های هوشمند و بمب اتم رساند تا بهتر بجنگند،برای کشف روش های صلح و دوستی و انسانیت صرف می شد

13.گاهی خدا مستقیم و بی واسطه صدا می زند
اسمش را وجدان نهاده ایم

14.جهان آیینه ی کنش های ماست
خوبی کن تا خوبی ببینی
خوب بگو تا خوب بشنوی
خوب اندیشه کن تا درباره تو خوب اندیشه کنند

15.وقتی گفتی "من" خنده ام گرفت
ما با هم چه هستیم که جدا جدا چه باشیم؟
ادعای تو مرا یاد گدایی انداخت که فکر می کرد پادشاه است
زندگی جایی است که نیازمندی
نیاز به آب و غذا و هوا و خیلی چیز های دیگر
و نیازهایت تو را ناچار به هرکاری می سازد
زنده بودن به همین سادگی خار و کوچکت کرده است
و این داستان هزاران سال است که تکرار می شود

16.انسان کسی است که بتواند بدی ها را با خوبی ها پاسخ بدهد
ما اشرف مخلوقات هستیم که خوبی را جایگزین بدی کنیم و مهربانی و راستی را جایگزین کینه و دروغ کنیم
و عشق را جایگزین شیطان کنیم
یادمان نرود ما برترین آفریده ی خدا هستیم...

17.تو به من ضربه زدی اما من تلافی نکردم چون می ترسیدم
می ترسیدم از دعوای دو انسان که به شرف انسانیت ضربه وارد شود
اگر من تلافی می کردم بازی یک یک نمی شد بلکه من و تو دو هیچ به انسانیت می باختیم

18.اندیشیدم که اندیشمند شوم اما دردمند شدم
و اینگونه کنجکاوی هایم مرا به کنج تنهایی کشاند

19.او خطر را می دید
احساس می کرد
و گرگ ها را
و ما نمی دیدیم و نمی فهمیدیم
و نادانی خود را پای او نوشتیم
اسمش را گذاشتیم"چوپان دروغگو"

پ.ن:یادمان باشد قبل از اینکه قضاوت کنیم خودمان را جای طرف مقابل قرار بدهیم و از دیدگاه او بنگریم و بندگان خدا را دوست بداریم و به دیگران هم حق بدهیم.

20.برای کسی که درک نمی کند شنیدن با نشنیدن و دیدن با ندیدن فرقی ندارد.

21.عشق هدف آفرینش است پس بگذار هدف زندگی ات نیز باشد.

22.کارگر از صبح تا شب زحمت کشیده بود تا مقدار ناچیزی روزی حلال به دست آورد اما در صف نانوایی زودتر از کودک خردسالی که جلوی او در صف بود نان گرفت و حق کودک را ضایع کرد بیچاره این همه زحمت کشید و دست فرجام نان حرام بر سر سفره برد

منفور ترین انسان ها کسی است که حق دیگران را ضایع کند*حق نام خداست*


23.نادان ترین انسان ها کسی است که به بدی ها،خشونت ها و کار های خلاف خود می بالد

تنها نیکویی و مهربانی است که افتخار می آفریند

اعتماد به نفسی که از راه خلاف باشد دروغین و پوشالی است و پایانی جز تباهی ندارد


24.کسی که باعث ترس و وحشت دیگران بشود هرگز روی آرامش را نخواهد دید


25.سرنوشت نمایش اندیشه های ماست

نیک اندیشان سرنوشت خوب و بد اندیشان سرنوشت بد دارند


26.کاش به جای آن که به رسم جنگل به کودکان یاد می دهیم برای دفاع از خود با دیگران جنگ و دعوا کنند به رسم انسان ها یاد می دادیم برای دفاع از انسانیت دیگران را دوست داشته باشند

تربیتی که در آن عشق و دوستی نباشد بی فایده است


27.ساعت دیواری
ثانیه شمار
چند ثانیه ی دیگر؟
حس یک سرسره ی سرپوشیده که انتهایش پیدا نیست
اما نزدیک
لذت ها و ترس هایی کوتاه
زندگی ات اینگونه رو به پایان است
من دیگر سکوت می کنم چون فرصت کم است
خودت فکر کن

محسن نصیری(هامون)